داستان کهن فارسی، داستانی زیبا و دلنشین از مردی که کارش خارکندن بود و صبح ب صبح خارمیکند و عصر به عصر آنها را به بازار میبرد این مرد دو پسر داشت با اسم سعد و سعيد و همسری که بعد از مدتی او را از دست داد و همسر دیگر گرفت یک روز مرد خارکن برای اینکه دو روز پشت سر هم خارنکند همان روز که به صحرا رفت دوبرابر خارکند و نصفشان را در غاری گذاشت و بقیه را فروخت فردا به غار رفت تا رسيد ديد...
_______
سلام من فرشته هستم و در کانال ن وقلم برای شما داستان و حکایت های جالب و شنیدنی گذاشته میشه تا چند دقیقه ای وارد دنیای داستان ها و حکایت ها بشیم تا از روزمرگی و هیاهوی دنیای واقعی فاصله بگیریم و به آرامش برسیم پس اگر به این داستان ها و حکایت ها و دنیای اون ها علاقه داری حتما کانال سابسکرایب و زنگوله رو فعال کن در کانال ن و قلم داستان و حکایت های شنیدنی و آموزنده روز های زوج راس ساعت ۲۱شب گذاشته میشه
_______
اگر به این سبک از داستان های کهن فارسی علاقه دارید پیشنهاد من برای شما :
• افسانه بختیاری/داستان ...
_____حکایت های پندآموز مولانا که دیگه جای حرف نداره😉
لینک کانال جهت عضویت: / @noon.ghalam
_______
داستان
داستان فارسی
حکایت فارسی
داستان ضرب المثل های معروف
قصه های قدیمی
گلستان وبوستان
داستان صوتی
حکایت های بهلول
ملانصرالدین
داستان های مثنوی معنوی
افسانه های کهن فارسی
کلیله و دمنه
حکایت آموزنده
داستان شب
Story Persian
story
new story
_______
#حکایت
#داستان
#افسانه
#حکایت_های_فارسی
#شاهنامه_فردوسی
#مثنوی_معنوی_مولانا
Негізгі бет داستان کهن فارسی/داستان مردخارکن که مرغ سعادت را به خانه اش آورد
Пікірлер: 2