متن غزل ۴۹۰
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه ی شاهی است، غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه ی چشم از غم دل دریایی
سر این نکته مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
زین دایره ی مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
با سپاس
#دیرمغان
#آیینه_شاهی
#کشتی_باده
#خونین_جگرم
#شجریان
#حافظ_شیرازی
لطفا:
*لایک و کامنت کنید.
*مشترک شوید.
*سپاس از همه مشترکین
و
سپاس از مشترکین تازه وارد
Негізгі бет خوانش غزل ۴۹۰ از حافظ بزرگ و اجرای زنده یاد محمدرضاشجریان
Пікірлер: 3