خیلی تاوان داره شریف زندگی کردن... / به بهانه ۷۹سالگی مسعود کیمیایی
✏️به قلم سهراب حسینی:
از خودم میپرسم چه چیزی باعث میشود که ما هر سال این واقعیت را تکرار کنیم که مسعود کیمیایی فیلمساز مهمیست. جای ناصر تقوایی خالیست. کاش بیضایی باز هم فیلم بسازد. و حُرمتِ مهرجویی واجب است. انگار حرف زدن از یک مسئولیتِ اجتماعی، سهم ما را در قبالِ آن مسئولیت پاک میکند. ما با این حرفهای تکراری از چه چیزی فرار میکنیم و به چه چیزی پناه میبریم؟
نسلِ طلبکار و بیسوادِ ما چه چیزی بیش از این از مفاخرش میخواسته که ندارد؟ آیا از میانِ هتاکان و دریدگانِ فضای مجازی کسی هست که بداند محمدرضا اصلانی کجاست؟ کسی از پرویز کیمیاوی خبر دارد؟ یا کسی به خاطر میآورد آخرینباری را که فریماه فرجامی مقابل دوربین قرار گرفته کی بوده؟ ما اصلاً کیمیایی را به چه چیزی میشناسیم؟ متفکری ستیزهجو و بیپروا؟ فیلمسازی معترض و جستوجوگر؟ نویسندهای مسلط بر زبانِ کوچه و بازار؟ یا پیشوایی شجاع و شهیر؟ شاید هم همهی اینها.
من اما او را روشنفکری ایستاده در آستانهی هشتاد سالگی میبینم، با گذشتهای سخت و آیندهای تاریک. هر دو دستگاه سیاسیِ ایران او را سانسور کردهاند. اما او شبیه آشیل برای برداشتن چیزی که هویتش را ساخته بارها به دلِ آتش باز گشته. هر بار زخمی شده و بسیاری از دوستدارانش زخمهای او را با محبت مرحم کردهاند. در ستایشِ چیزی نوشتن کارِ دشواری نیست. در پاچهگرفتن و هو کردن هم کرامتی نیست.
تاریخ روشنفکری ایران یادآورِ خاطراتِ رکیکیست که بعضی تا سدهها فراموش نخواهد شد. اما انگار خدمات و ارزشها به سرعت پایمال میشوند. جوانهای دریده روی صورتِ پیرمردها تُف میکنند. نهادهای موازی با پولِ کثیف، بازارِ تولیداتِ فرهنگی را قبضه میکنند. و بازار در انحصار آنهاییست که روابط با نهادهای قدرت را بلدند؛ یا میپسندند. ارزشها در کامنتها ثبت میشوند و هر تازهبهدوران رسیدهای به سکوی داوری مینشیند.
فقط یک لحظه آیندهای را تصور کنید که همین انگشتشمار مفاخرِ باقیمانده در ایران هم دیگر در قید حیات نباشند. این سرزمین دیگر جای زندگی نخواهد بود. هم کیمیاییها پا به سن گذاشتهاند، هم دریاچه و کوه و دشت و دریا را قسطبندی کردهاند. تبریکِ تولدِ مسعود کیمیایی، یادآورِ تلخیهای بسیاریست که بر او رفته و هیچکدامشان مبارک نیست. فقط خودِ او مبارک است.
Негізгі бет مسعود کیمیایی از شرافت، خانواده و عشق میگوید
Пікірлер: 7