حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز
/ deeppodcastiran
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
:music by
@incompetech_kmac Kevin MacLeod
@ScottBuckley
under Creative Commons Attribution: creativecommons.org/licenses/...
___________________________________________________________________________________
اگر طراح هر کدام از طرحهای استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم.
If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit.
deep.podcast.ir@gmail.com
پادشاه هرمزد
شاهنامه فردوسی - قسمت پنجاه و سوم
طبقِ نوشته های شاهنامه، فردوسی داستان هرمزد رو از پیری به نامِ ماخ که مرزبانِ شهرِ هرات بود شنید. این پیرمردِ دانا بسیار جهاندیده بود و اطلاعاتِ زیادی از پادشاهی هرمزد در اختیار حکیم ابولقاسمِ فردوسی قرار داد.
هرمزد فرزندِ خسرو انوشیروان بود. زمانیکه بر تخت پادشاهی نشست، پروردگار رو شکر کرد و به بزرگان
هرمزد تفکراتی سکولار داشت و علاقه چندانی به مذهب و روحانیون زرتشتی نشون نمیداد. هرمزد به نزدیکانِ پدرش هم شک داشت و هر کسی که در زمانِ پدرش از مقام و قدرتی برخوردار بود، یا توسط هرمزد کنار گذاشته شد یا بدونِ هیچ گناهی، کشته شد.
در بینِ کشته شدهگان، موبدِ موبدان هم حضور داشت که مردم بسیار دوستش داشتند. هرمزد این موبد با نفوذ رو با ریختن زهر در غذاش به قتل رسوند. خبر درگذشتِ موبدِ بزرگ به کوچه و خیابون رسید و مردمِ خشمگین علیه هرمزد دست به قیام زدند، اما هرمزد که هیچ ترسی از ریختنِ خونِ کسی نداشت، این قیام رو به شکلِ وحشتناکی سرکوب کرد.
روزی از روز ها یکی از یارانِ نزدیکِ پدرش نامهای محرمانه برای هرمزد آورد. این نامه رو انوشیروان پیش از مرگش نوشته بود . نامه مهرِ رسمی انوشیروان رو داشت. در نامه آمده بود که هرمزد ده سالِ تمام با خوبی و خوشی حکومت میکنه و بعد از 10 سال جهان روی تاریکِ خودش رو نشون میده، از هر سو دشمنان بر هرمزد هجوم خواهند آورد و شاهِ جوان توسطِ یکی از نزدیکانِ همسرش کور خواهد شد.
این نامه وحشتِ عجیبی در دلِ هرمزد انداخت. هرمزد فرزندِ پسری داشت به اسمِ پرویز. رابطه این پدر و پسر خیلی خوب بود اما پرویز هرز چندگاهی اشتباه میکرد و از پدرش میخواست که نسبت به این اشتباهات چشم پوشی کنه. هرمزد هم با پسرش مانند بقیه رفتار میکرد و با وجود علاقهای که به فرزندش داشت ، در صورتِ مشاهده اشتباه ، فرزندش رو تنبیه میکرد. هرمزد ده سالی در آرامش حکومت کرد و نزدِ مردم هم محبوبیت به دست آورد. در پایانِ سالِ دهم بود که پیشبینی های پدرش به واقعیت تبدیل شد.
چهار سپاه از شمال و جنوب و شرق و غرب به ایران حمله کردند. از شرق خاقان ترک بود، در جنوب اعراب بودند، از شمال خزر ها و از غرب امپراتوریِ روم.
شاه سپاهِ قدرتمندی به خزر فرستاد چون نیروهای خزر ضعیف تر بودند و بیشتر برای غارتِ اموال مردم به اونجا لشکر کشی کرده بودند. سپاهیان خزر از نیروهای ایرانی شکست خوردند و اون ناحیه دوباره به امپراتوریِ ساسانیان برگشت.
اما سیاست شاه در قبالِ قیصرِ روم فرق میکرد. شاه با قیصر واردِ مذاکره شد و اون بخشی از امپراتوریِ روم که در زمانِ انوشیروان فتح شده بود، دوباره به روم ملحق شد و بین قیصر روم و هرمزد شاهِ ایرانی صلح برقرار شد. سپاهیان عرب هم که این صحنه ها رو رصد میکردن، تصمیم گرفتن از خاکِ ایران خارج بشن و جنگی با نیروهای ساسانی نداشته باشن.
تنها خاقانِ ترک باقی مونده بود که هرمزد قصد داشت از طریق جنگ این مشکل رو حل کنه. ولی هنوز نمیدونست فرماندهی این جنگ رو بر عهده چه کسی قرار بده. به هرمزد پیشنهاد دادند فرماندهی جنگِ پیشِ رو بر عهده سرداری به نامِ بهرامِ چوبینه باشه. هرمزد هم زمانیکه بهرامِ چوبینه رو از نزدیک دید ، فهمید فردِ لایقیه و از این جنگ سربلند بیرون میاد.
نیروهای ایرانی تلاش کردند تا خاقان رو فریب بدن و میدونِ جنگ رو به سمتِ شهرِ هرات بکشونن. همینطور هم شد و خاقان آماده نبرد در هرات شد. خاقان هنگامیکه سپاهِ یازده هزار نفریِ بهرام رو دید زد زیرِ خنده. خاقان به بهرام پیشنهاد داد که دست از این جنگ بر داره چون یازده هزار نفرِ حریفِ چهل هزار نیروی جوان و تازه نفس نمیشن. اما بهرام در پاسخ گفت: اگر قرار باشه از تو شکست بخورم ترجیح میدم خودکشی کنم، چون در این صورت خبرِ مرگِ من شاهِ ایران رو خوشحال تر میکنه.
خاقان به بهرام پیشنهاد داد از ایران رویگردون بشه و به ترکستان پناه ببره. در اون صورت کلی مال و اموال و ثروت در اختیار بهرام قرار میده و حتی دخترش رو به همسری بهرام در میاره. اما بهرام هیچکدوم از اینها رو نپذیرفت و خودش رو وفادار به شاهِ ایران یعنی هرمزد میدونست.
در این ویدیو از دیپ استوریز دوباره به سراغ داستانهای شاهنامه رفتیم. داستانهای شاهنامه فردوسی از زباترین و پرمعناترین داستانها در تاریخ ادبیات فارسی و همچنین ادبیات جهان هست از داستانهای شاهنامه فردوسی فیلمها و مستندات و همچنین سریالهای زیادی تولید شده است اما شاهنامه فردوسی را تنها نباید برای ایران دانست شاهنامه فردوسی مجموعه ای از داستانهای و قصه های جالب و همچنین حماسی است که میتواند برای بسیاری از ملتها و مردمان جهان جالب آموزنده باشد به همین دلیل در سراسر دنیا انسانهایی را میبینیم که به شاهنامه فردوسی علاقه دارند و شاهنامه فردوسی را ارج مینهند به قول نویسنده بزرگ تریکه، اورهان پاموک، شاهنامه فردوسی دریایی از داستان است.
ما داستانهای شاهنامه فردوسی را از ابتدا آغاز کردیم و تمامی داستانهای شاهنامه فردوسی را دسته بندی و قسمت بندی کردیم که شما میتوانید به راحتی هر کدام از داستانهای شاهنامه فردوسی را تماشا کنید
Негізгі бет پادشاهی هرمزد ساسانی : شاهنامه فردوسی - قسمت پنجاه و سوم
Пікірлер: 84