یک شنبه، 2 ثور 1397
قصهی یک راه دشوار....
راه دشواری بود... بیش از نود و پنج در صد نفوس یک جامعه از هستی ساقط شدند؛ هزاران انسان وادار شدند تا قلعههای خود را به دست خود ویران کنند و خود روی آوار این قلعههای ویران ذبح شدند به گونهای که کلوخ از خون شان تر شد؛ صدها کله منار برپا شد؛ تخم چشم روی ترازوی امیر وزن شد؛ چونه در کاسهی چشم فرو رفت و انفجار کرد؛ منجلههای خمیر روی سر گذاشته شد و تیل شرشم جوشانده در آن ریخت؛ یک سطل نمک آب در نیمروز داغ تابستان با شاخ گاو در حلقوم انسان ریخته شد؛ صدها قافله اسیر جنگی، با زنجیری که از بیلک شانههای شان عبور میکرد، از یاغستان به کابل آورده شدند؛ گوشهای بریده را مانند کشته در تار جیل کردند و برای حساب به کابل آوردند؛ ... «مزارع و مساقات چهار لک خانوار را... به پنج هزار و هفتاد و شش نفر ذکور و اناث و پسران و دختران مهاجر و ناقل داده اند»؛ «بخش اعظم هزارهجات خراب شده و کشاورزی و اقتصاد آنان نابود شد»؛ «از فرط گرسنگی تعدادی علف میخوردند»؛ «فرزندان شان را برای به دست آوردن گندم میفروختند»؛ «مساجد را ویران کرده، روستاها را میسوزاندند و دامها را از بین میبردند. مردم را از به خاک سپردن مردگان شان باز میداشتند، آن سان که جسد مردگان در خانههای شان متلاشی میشد و در نتیجه بیماریهای مسرع شیوع یافت»؛ «دست و پای افراد بازداشتی را قطع و آنان را به حال خود رها میکردند تا بمیرند»؛ «فرد را بسته، در اختیار سگان درنده و گرسنه قرار میدادند و سگ، او را زنده زده میخورد»؛ «کودکان و شیرخوارگان را پیش روی مادران شان سر میبریدند و دختران و زنان را در برابر دیدگان کسان شان مورد تجاوز قرار میدادند»؛ «گوش و بینی اسیران را میبریدند و سیخ گداخته در چشمان شان فرو میکردند»؛ «کشتن کودکان برای آنان تفریح و سرگرمی بود»؛ «وقتی که بقیهی مردم هزاره بعد از ختم جنگهای دو ساله، به مساکن خود برگشتند آن قدر کم بودند که مثلاً از 20 هزار خانوار بیسوت فقط شش هزار خانوار باقی مانده بود»؛ «طبق امر امیر، هزارها دختر و پسر بی گناه هزاره در داخل افغانستان و هم در ماورای سرحدات شرقی افغانستان فروخته شدند»؛ «چندی قبل یک طفل کوچک هزاره به قیمت نیم کرون و مادر بیچاره اش در بدل 15 شیلینگ و یک پسربچهی شش ساله در بدل پنج شیلینگ فروخته شدند. این زن با فرزندانش متعلق به خانوادهی هزارههایی بودند که بدبختانه مردان شان به جرم شورش همه کشته شده و زنان و اطفال شان به عنوان برده و کنیز در بازار در معرض فروش گذاشته شده بودند»؛...
***
راه دشواری بود... سال 1371 افشار گرفتار فاجعه ی قتل عام انسانی شد؛ سال 1375 تاکستان های شمالی به مزارع سوخته تبدیل شد؛ سال 1377 و 1378 مزار و بامیان و یکاولنگ و شمالی به گورستان انسان تبدیل شد و هزاران انسان به دیار نیستی رفتند، صدای ملا نیازی در امواج پخش شد؛ در بامیان «بودا از شرم فرو ریخت»؛...
راه دشواری بود... سال 1388 مکتب معرفت مورد حمله قرار گرفت. در این سال دختران و زنان کابل خواستار اصلاحیه در قانونی شدند که آنها را از «حق خروج از منزل بدون اذن شوهر منع میکرد»؛ «طلاق آنان به اختیار و میل شوهر انجام مییافت و آنان حق درخواست طلاق نداشتند»؛ «از حق دسترسی به فرزند بعد از دورهی یک معین دو ساله و هفت ساله محروم بودند»؛ «در برابر هرگونه خواست جنسی شوهر مکلف به تمکین بودند». درخواست این اصلاحیه اعتراض خشماگینی را برانگیخت و معرفت به جرم اینکه دانش آموزانش در این درخواست سهیم بودند، مورد تعرض قرار گرفت و بارش نفرت و سنگ به سوی مکتب سرازیر شد و صداهایی به فضا رفت که جیغ می زدند «خود شه میزنیم، مکتب شه میسوزانیم».
راه دشواری بود... فرخنده روی جادهها کشال شد و با زجرکش شدن در برابر دیدگان صدها نفر سیلبین و فیلمبردار و عکاس و سلفیانداز در آتش سوخت؛ رخشانه در برابر دیدگان جهان سنگسار شد؛ گوش و بینی عایشه بریده شد و سحرگل رنج زن بودن و دختر بودن را در ذره ذرهی گوشت و پوست و استخوانش ناله کرد...
***
راه دشواری بود... حالا به جشن معرفت رسیده ایم؛ جشنی نمادین. معرفت مدال میرمسجدی خان را از ریاست جمهوری افغانستان به عنوان بهترین مکتب خصوصی افغانستان در سال 1396 دریافت کرد؛ فریده و مصطفی در حضور هزاران جفت چشم شاهد که از شادی برق میزدند، عروسی خود را با احراز سه حق انسانی تجلیل کرد: «حق ادامهی تحصیل و انتخاب رشتهی تحصیلی و کار و سفر»، «حق درخواست طلاق در صورتی که نخواسته باشند با هم زندگی کنند»، و «حق دسترسی به فرزند به انتخاب فرزند بعد از اینکه از هم جدا میشوند».
فریده در جمع معترضانی بود که خواهان اصلاحیه در قانون احوال شخصیهی اهل تشیع بودند. امروز، این خواست او از طرف حاکم شرع، به حکم شرع، به صورت قانونی، در اولین مرحله زندگی مشترک با همسرش، برآورده میشود.
***
راه دشواری بود... قایمیزاده، قصهی همین راه دشوار را با زیبایی یک نگاه به شعر درآورد؛ فرحناز و منیر و نظیفه آن را به آواز تبدیل کردند؛ و عصمت نثار و نصیر موسیقی و تنظیم و تدوین آن را به انجام رساندند.
این قطعه، قصهی راه دشواری بود که در جشن معرفت اجرا شد... و چه زیبا اجرا شد.
Негізгі бет قصه یک راه دشوار با کیفیت HD
Пікірлер: 222