مصطفی ملکیان (۲۸ مهرماه ۹۷ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی): بنده به مدعای دکتر عبدالکریمی در کتابشان به روشی متفاوت از سایر دوستانی که اینجا سخنرانی کردند میپردازم و به جای اینکه کتاب ایشان را نقد کنم، به گونهی دیگری بحث را طرح میکنم. بنده در عین حال که با مدعای ایشان موافقم، اما روش اثبات این مدعا مورد قبولم نیست؛ لذا این مدعا را به روش دیگری اثبات میکنم.
ایشان به سنت قاره اروپا تعلق دارند که مورد نظرم نیست و تعلق خاطرم به فلسفه تحلیلی است. اصل مدعای ایشان درست است و من با روش خودم به آن میپردازم. مدعا این است که امر دینی امکان تحقق در روزگار ما ندارد و نمیتوان التزام نظری و عملی جدی به امر دینی داشت. من موافق این ادعا هستم و ادعای آقای عبدالکریمی نیز همین هست.
اگر مراد من و شما از دین متفاوت باشد طبعا چه بسا نتوانیم در این ادعا وفاق داشته باشیم. همچنین برای ایضاح ادعا باید مراد خود را از انسان کنونی نیز روشن کنیم. انسان معاصر انسانی است که با فلسفه آشنایی دارد، از تاریخ باخبر است، از علوم تجربی بیخبر نیست و از علوم تجربی انسانی و روانشناختی مطلع است. انسان معاصر تنها انسانی نیست که به لحاظ تقویمی زندگی میکند. انسان معاصر انسانی است که به لحاظ درونی در این زمان زندگی میکند. مدعای دکتر عبدالکریمی هم در خصوص انسان معاصر چنین انسانی است.
به نظر من، دین ۴ مولفهی مهم دارد:
1- اولین مؤلفهی دینداری تعبد است. دیندار سخن کس و یا کسانی را که اولیای ادیاناند، مطلقا پذیرفته است. یهودی کسی است که سخن موسی را بیچون و چرا بپذیرد، از این رو گفته میشود امکان ندارد کسی را متدین به دینی نامید بدون اینکه او متعبد باشد و بیچون و چرا سخن بنیانگذاران دین را بپذیرد. انسان فرهیختهی امروزی نمیتواند به سه جهت تعبد را بپذیرد؛ دلیل نخست این است که حجیت معرفتشناختی تجربه نبوی و دینی از لحاظ انسان امروز مسلم نیست. من وقتی تعبد میورزیدم که وحی و تجربه دینی را منبع شناخت تلقی میکردم، امروزه با فرهیختگی انسان امروزی وحی علاوه بر شش منبع شناخت، منبع نیست. دلیل دوم این است که تحقیقات تاریخی، وثاقت تاریخی متون دینی را زیرسؤال برده است، این کار توسط اسپینوزا آغاز شده است. با اعمال این روش به هر متن دینی ما همین نتیجه را خواهیم یافت. دلیل سوم تضعیف تعبد این است که دینداران باور دارند که عقایدی که امروز توسط علما القا شده است، همان عقاید بنیانگذاران ادیان است، اما میبینیم که عقاید امروز محصول یک انباشت تاریخی است. در کنش و واکنشها و تجربه تاریخی پیروان یک دین است که عقاید شکل گرفته و آنها لزوما عقاید بنیانگذاران ادیان نیست.
2- مؤلفهی دوم دینداری، داشتن یک سری باورهای خاص در خصوص فیزیک، تاریخ، متافیزیک است اما پیشرفت فلسفه، علوم تجربی و علوم تجربی انسانی نشان میدهد بسیاری از باورهای دینی قابل التزام نیست. تصور قبلی ما این بود که ما علم حضوری به درون خود داریم، امروز میفهمیم ما اندکی از آنچه را که «باور داریم، انجام میدهیم و احساس میکنیم» وقوف داریم و ساحتی ناخودآگاه ما را پیش میبرد. تصور دینی این بود که همه مخلوقات برای انسان خلق شده است اما آیا لازم بود که برای انسان ۱۵۰۰ کهکشان ساخته شود؟ تصور دینی از انسان امروز دشوار است.
3- مؤلفهی سوم دینداری، مناسک و شعائر دینی است. اخلاق دینی محل بحث من نیست. برای نمونه نماز، عشای ربانی و ... مدنظر من است. آیا فکر کردهاید چرا مناسک وجود دارد؟ مراد اخلاق نیست زیرا ما میدانیم که اگر اخلاق نداشته باشیم چه میشود. اگر مردم شعائر نداشته باشند چه خواهد بود؟ کارکرد این بخش چیست؟ مناسک و شعائر آمدهاند تو را از دیگران متمایز کنند. اگر بگویند هر مسلمانی به هر سو بخواهد بایستد و نماز بخواند، مسلمانان دیگر از بقیه متمایز نخواهند بود. مناسک آمدهاند بگویند شما خودیها مرز خود را از ناخودیها جدا کنید. از این رو هدف مناسک ایجاد هویت جمعی است. همه مناسک و شعائر دینی به این جهت درست شدهاند. انسان امروز میگوید ما باید مرزهای خود را از بین ببریم و همه انسانها خود را برادر و خواهر هم بدانند نه اینکه بگویند از میان ۶ میلیارد انسان تنها شیعیان امامیه معتقد به یک باور دینی، خواهر و برادر هستند. انسان امروز در پی انسانهایی است که حقیقتطلب و جهانوطن باشند.
4- مؤلفه چهارم یک نوع احساس عضویت و تعلق گروهی است. یک یهودی نافرهیخته در جدال یک یهودی با غیریهودی به این نگاه نمیکند که حق با کیست و در طرف یهودی میایستد. اسلام البته چنین رویکردی را نقد میکند اما متأسفانه در جهان امروز چنین احساس عضویت و تعلق گروهی در دینداران دیده میشود. جهان امروز ما پیرو اخلاق جهانی است که میگوید در هر نزاعی اول باید دید حق با کیست و چه کسی ظالم است.
چهار مؤلفهی یاد شده امروز توسط اخلاق، تاریخ، معرفتشناسی و حقوق بشر تضعیف شده است و انسان امروز نمیتواند به گزارههای دینی ملتزم باشد، اما معنایش این نیست که باید ماتریالیست یا فیزیکالیست باشیم. امر دایر بین التزام بین ادیان کلاسیک و ماتریالیسم نیست. راه سوم این است که ما معنویت بنیانگذاران ادیان را کشف و در پی آن باشیم. بنیانگذاران ادیان در پی ایجاد معنویت بودند ولی در تاریخ این آفات را یافت. من به جد معتقدم آیندهی ما یا نابودی است و یا در گروی عقلانیت و معنویت. فیزیکالیسم و ماتریالیسم جای حیات را برای بشر تنگ میکنند. معنویت نجاتبخش، معنویت عقلانی است.
@MostafaMalekian_official
Негізгі бет سخنرانی مصطفی ملکیان در همایش پرسش از امر دینی در عصر حاضر
Пікірлер: 61