یادش بخیر من زمان بازی تو استرالیا سرباز بودم و دفتر دار فرماندهی لشکر ده سید الشهدا بازی رو با فرمانده لشکر سردار ناصح جانشین سردار سلیم ابادی معاون هماهنگ کننده سردار سپهر و معاونت نیرو سردار درگاهی نگاه میکردم بهد تموم شدن بازی که از بیرون پادگان سر صدا می امد که بزن برقص میکردن سردار ناصح خندید گفت برای چی نمیری چون همه سربازها رفته بودن من تنها بودم تو فرماندهی و باید من همه جارو باید میبستم قفل میکردم بعد رفتن فرماندها گفتم حاجی من باید ببندم گفت تو برو خودم میبندم گفتم فردا سرهنگ ملک نیا دفتر دار فرمانده لشکر بفهمه پدرم درمیاره گفت بهت میگم برو خلاصه رفتم خونه مون نازی اباد بود از میدون حر باید میرفتم راهن بعد نازی اباد ولی انقدر شلوغ بود که ماشین نمیتونست حرکت کنه خلاصه یک نفر موتوری من دید گفت کجا میرم گفتم نازی اباد گفت بپر بچه محلیم من م میرم نازی اباد اون زمان پیک موتوری نبود شانس اوردم خلاصه رسیدم دیدم محلمون قیامت شده بعد کلی بزن بدقص شب رفتیم چهارصد دستگاه جلوی خونه پدری حمید استیلی تا ۴ صبح اونجا کلی بزن برقص کردیم روزی هم که تیم ملی امد ایران دوباره دمه خونه حمید استیلی کلی بزن برقص کردیم تا حمید خان بیاد هیچ وقت یادم نمیره پشت وانت بود برای مردم دست تکون میداد وقتی داشت پیاده میشد که وارد اپارتمان بشه انقدر ملت ریختن ماچ ش کنن لباس ش بنده خدا پاره شد یادش بخیر دیگه ایران همچین روزی که کل مردم این مدلی خوشحالی کنن تکرار نشد
Пікірлер: 3