حکایت مردی که چیزی را نمی شنید اما نفرینش را خدا شنید 😯😯 حکایت سلمان کر و شعبان کر😃
در این داستان آموزنده یک مرد، پیرمردی را که مشکل شنوایی دارد مسخره و تحقیر می کند اما به مرور خود نیز به درد نا شنوایی دچار می شود و این آغاز مشکلاتی برای او است...
من علی خورشیدی هستم و اینجا کانال نغمه خورشید است که قراره با هم داستان هایی از ایران باستان، حکایت های شیرین (حکایت هایی از سعدی، مولانا، عطار، بهلول، ملا نصرالدین و دیگر شخصیت های ارزنده تاریخ ایران)، داستان ضرب المثلها و دیگر قصه های کهن فارسی و افسانههای ایرانی را با صدای خودم برای شما روایت کنم.
من در اینجا همراه شما هستم تا به شما کمک کنم یک نگاه جدید به دنیای داستانها و حکایت ها داشته باشید.
با سابسکرایب کردن کانال نغمه خورشید به گوشهایتان حکایتی جذاب و به چشمانتان تصاویری زیبا و دلنشین هدیه میدهید.
لایک و کامنت فراموش نشه.
با تشکر
#حکایت
#حکایت_فارسی
#حکایت_جالب
#حکایت_های_زیبا_ایرانی
#داستان #داستان_های_فارسی
#داستان_قدیمی
#داستان_آموزنده
#داستان_های_فارسی
Негізгі бет Ойын-сауық حکایت مردی که چیزی را نمی شنید اما نفرینش را خدا شنید 😯😯 حکایت سلمان کر و شعبان کر 😃در نغمه خورشید🌞🌞
Пікірлер