یکی از حکایات دفتر ششم مثنوی، داستان درویشی است که برای دیدن شیخ ابوالحسن خرقانی، عارف قرن چهارم و پنجم، راهی سفر شده و پس از تحمل دشواریهای راه، با او ملاقات میکند.
درویش جوان در شهر طالقان زندگی میکرد. او از شیخ ابوالحسن خرقانی، تعاریف زیادی شنیده بود و بسیار مایل بود به دیدار او برود و از او درس بیاموزد. سرانجام روزی به دنبال آرزوی خود برای دیدار با شیخ ابوالحسن خرقانی عازم سفر شد
حکایت هایی دیگر از مثنوی مولوی مولانا👇
• حکایت جوانی که به دنبا...
• حکایت پادشاه و میوه ی ...
• حکایت خیاط زیرک از مثن...
• حکایت مرد ناشنوا و همس...
• حکایت شیر درنده وخرگوش...
• حکایت مرد بقال و طوطی ...
• حکایت طاووسی که پرهای ...
• جوانی که با خرس دوست ش...
#حکایت
#داستان
#مثنوی_معنوی
#داستان_کوتاه
#حکایت_فارسی
#حکایت_جالب
#قصه_وحكاية
Негізгі бет حکایت شیخی که سوار شیر می شد از مثنوی مولوی مولانا
Пікірлер