بهلول چوب دیگری به خر زد و گفت: ای خر خدا، فهمیدی؟ یا تا صبح کتکت بزنم.
صاحب خر گفت: ای بهلول عزیز! نه تنها این خر، بلکه من هم حرف های تو را فهمیدم و به تو قول می دهم در هیچ مجلسی بالاتر از جایگاهم ننشینم و اگر از من چیزی نپرسیدند حرف نزنم و اگر چیزی ازمن نخواستند کاری نکنم.
"خوش آمدید به کانال ما، جایی که با حکایاتی از افراد بزرگ، غصه را به پند تبدیل میکنیم. در اینجا شاهد داستانهایی خواهید بود که با عبرت و درسآموزی از زندگی افراد بزرگ، غم و غصه را به سخنی زیبا و آموزنده تبدیل میکنیم. با هر حکایت، یک درس زندگی را در این کانال به اشتراک خواهیم گذاشت."
#حکایت_پند_آموز #بهلول_دانا #بهلول #حکایت_جالب #ملانصرالدین
Негізгі бет حکایت بهلول و مهمانی قاضی/حکایت کتک خوردن خر/
Пікірлер: 18