دیگه شب و روزم شده بود همین پسر چشم خمار خوشکل، حتی ثانیه ای نمیتونستم بهش فکر نکنم، بعد از اونم چند باری خونه اقدس خانم دیدمش و با هر بار دیدنش دلم به تاپ تاپ میفتاد، از اون ورم فرح هربار از عشقش به صمد و چشم تو چشم شدنشون و تاپ تاپ قلبش میگفت و من بیشتر مطمئن میشدم اینی که من حس میکنم عشقه. خلاصه دیدار من و کمال ختم میشد به همین چند ثانیه خونه اقدس خانم با هم چشم تو چشم شدن، یه روز که رفته بودیمخونه اقدس خانم...
► هشت و نیم راوی داستان های شماست
🔶 لطفا ویدیو رو لایک کنید و با بقیه به اشتراک بزارید تا کانال دیده بشه. ممنون
🔶 هشت و نیم رو سابسکرایب کنید و روی آیکون "زنگوله" کلیک و گزینهی "همه" رو انتخاب کنید تا ویدیوهای بعدی ما رو از دست ندید.
#داستان
#پادکست
Негізгі бет شب و روزم شده بود یه پسر چشم خمار خوشکل نمیتونستم بهش فکر نکنم با هر بار دیدنش دلم تاپ تاپ میفتاد...
Пікірлер: 62