این وسط زن همسایه رو به روییمون که سنش بالا بود و انگار چند سالی می شد شوهرش رو از دست داده مدام تو خونمون بود و هر چی من به زنم می گفتم که بهتره اون رو وارد حریم خونه امون نکنه گوش نکرد. اون کم کم شروع به لاس زدن با من کرد، راستش تایپ من همچین آدمی نبود و من از زن های آویزون که حتی اون قدر اعتماد به نفس نداشتن که خودشون باشن و توی صورتشون دست کاری نکنن خوشم نمی اومد و اون دقیقا نقطه مقابل این بود و علاوه بر اینکه عملی بود بلکه شخصیت وابسته ای داشت و مدام به من یا همسرم آویزون می شد. اون یه سال مدام وقت هایی که زنم نبود یا دور بود مدام می گفت چقدر دلم یه رابطه درست حسابی می خواد و بعد هم به صورت جلفی می خندید و حتی وقتی بهش فقط نگاه می کردم و هیچی نمی گفتم هم از رو نمی رفت، من اوایل اهمیتی نمی دادم تا اینکه انقدر اون علامت داد و گفت حسابی تشنه ام و اینا که یه شب وسوسه شدم و زنم رو که سرش درد می کرد و خوابیده بود رو قال گذاشتم و رفتم خونه اون...
► هشت و نیم راوی داستان های شماست
🔶 لطفا ویدیو رو لایک کنید و با بقیه به اشتراک بزارید تا کانال دیده بشه. ممنون
🔶 هشت و نیم رو سابسکرایب کنید و روی آیکون "زنگوله" کلیک و گزینهی "همه" رو انتخاب کنید تا ویدیوهای بعدی ما رو از دست ندید.
#داستان
Негізгі бет زن مسن همسایه هرشب بهم آمار میداد و میگفت حسابی تشنهام منم یه شب زنمو قال گذاشتم و رفتم سروقتش...
Пікірлер: 43