بهمن آروم بود و سر به زیر... هر روز ساعت ها تو خیابونا راه میرفت و به این فکر میکرد که تو این روزهای سخت چی بهش امید میده. و هر بار به این نتیجه می رسید که مجبوره برای ادامه امید داشته باشه، حتی اگه امیدی نباشه.
- Күн бұрын
قصه بهمن ... فکر میکردم من بلدم چطوری مواد بکشم که معتادش نشم ولی...
- Рет қаралды 1,361
Пікірлер: 23