#اعتیاد #امید #مستند #شیراز #ترک_اعتیاد #زندگی #مادر
سخته با کسی صحبت کنی که یهو برگرده و بهت بگه وقتی بچه بودم مادر و پدرمو جلو چشمام زدن.
وقتی با عرفان صحبت کردم فهمیدم رویای داشتن ماشین رو داره. عشق ماشین بود و تو همه داستاناش یه ماشین بود. اما میگفت میتونم ماشین بدزدم ولی اگه سالم نباشم دزدی هم حال نمیده.
Негізгі бет قصه عرفان | روایتی از دعوای دو طایفه و جرقه ای برای اعتیاد در کودکی
Пікірлер: 30